دانلود مبانی نظری هوش معنوی و رفتار شهروندی سازمانی
هوش معنویهمزمان با توسعه مفهوم هوش معنوی درگستره سازمان و مدیریت، و مطرح شدن آن به عنوان یک توانمندی دارای اهمیت انسانی، تعاریف متفاوتی از آن ارائه شده است که در ادامه به چند مورد از آنها اشاره خواهد شد.کینگ[1] (2008) بیان میکند« هوش معنوی مجموعهای از ظرفیتهای عقلی که به آگاهی کامل و کاربرد انطباقی از جنبههای معنوی و جهان مافوق وجودی شخص کمک میکند و منجر به خروجیهایی مانند تفکر وجودی عمیق، افزایش معنا، شناسایی عالم مافوق و بسط حالتهای معنوی میشود»( موسوی و همکاران، 1390).زوهر و مارشال[2] (2000)، هوش معنوی را به این صورت تعریف میکنند: « هوشی که از طریق آن مسائل مربوط به معنا و ارزشها را حل میکنیم، هوشی که فعالیتها و زندگی ما را در زمینهاي وسیعتر، غنیتر و معنادار قرار میدهد، هوشی که به ما کمک میکند بفهمیم کدام اقدامات یا کدام مسیر معنادارتر از دیگری است»( موسوی و همکاران، 1390).نوبل[3](2001) بیان میکند هوش معنوی استعداد ذاتی بشری است(سهرابی، 1387)، و عملکرد ذهنی انسان را منعکس میکند(ساغروانی، 1388).ولمن[4](2001) معتقد است هوش معنوی در برگيرنده تفكر، ادراك و حل مسئله و ظرفيتي انساني است براي پرسيدن سوالات غايي در خصوص معناي زندگي و تجربه ارتباطات يكپارچه بين هر يك از ما و جهاني كه در آن زندگي ميكنيم( آمرام، 2005، 2009). يانگ[5](2007) بيان ميكند: ”هوش معنوي ظرفيت انسان است براي جستجو و پرسيدن سئوالات غايي درباره معناي زندگي و به طور همزمان تجربه پيوند يكپارچه بين هر يك از ما و جهاني است كه در آن زندگي ميكنيم. با هوش معنوي به حل مشكلات با توجه به جايگاه، معنا و ارزش آن مشكلات ميپردازيم. هوشي كه قادريم توسط آن به كارها و فعاليتهاي خود معنا و مفهوم بخشيده و با استفاده از آن بر معناي عملكردمان آگاه شويم و دريابيم كه كدام يك از اعمالمان از اعتبار بيشتري برخوردارند و كدام مسير در زندگيمان در بالاتر و عاليتر است تا آن را الگو و اسوه زندگي خود سازيم( زارعی متین و همکاران، 1390).اسکالر[6] ادعا میکند هوش معنوی قادر است ورای سیستم علت و معلولی نیوتن حرکت کند، و در جهت تئوری کوانتوم و آشفتگی، « سیستم های باز» را ایجاد نماید. بنابراین اسکالر هوش معنوی را از دیدگاهی تجربی تعریف میکند که از این دیدگاه هوش معنوی شامل چیزی است که دانش نامیده میشود و دانش به عنوان حس یا شهودی خاص تعریف میشود، بنابراین احساس شناختی است که به ما میگوید مفهوم ارائه شده درست است، یا اینکه پدیدهای خاص در آن وجود دارد( کریچتون[7]، 2008، ص14).هوش معنوی سازههای معنویت و هوش را در سازه جدید ترکیب میکند. سازه معنویت با جستجو و تجربه عناصر مقدس، معنا، هوشیاری اوج یافته و تعالی مرتبط است، در حالی که هوش معنوی مستلزم تواناییهای است که از چنین موضوعات معنوی برای تطابق، کنش اثربخش، تولید محصولات و پیامدهای باارزش استفاده میکنند. ایمونز(2000) بیان میکند که هوش معنوی چارچوبی برای شناسایی و سازماندهی مهارتها و توانمندیهای مورد نیاز است به گونهای که با استفاده از معنویت میزان انطباقپذیری فرد افزایش مییابد( ایمونز[8]، 2000).مادهو[9] معتقد است به وسیله هوش معنوی، مشکلات معنایی و ارزشی را حل کرده و فعالیتها و زندگیمان را در فضایی غنیتر، وسیعتر و بامعناتر قرار میدهیم و تعیین میکنیم کدام یک از روشهای زندگی معنای بیشتری دارند( زارعی متین و همکاران، 1390).مک گیور[10](1993) در تعریف هوش معنوی میگوید: « هوش معنوی، توانایی عمل همراه با آگاهی و ترحم را دارد؛ در عین حال سلامت و آرامش درونی و بیرونی( بردباری) را صرف نظر از شرایط حفظ میکند( زارعی متین و همکاران، 1390).ازنظر سیسک[11]، هوش معنوی عبارت است خودآگاهی عمیقی که در آن، فرد هرچه بیشتر از جنبههای درونی خود آگاه میشود به گونهای که او تنها یک بدن نیست بلکه مجموعهای از فکر، بدن و روح است. سیسک مؤلفههای کلیدی هوش معنوی را در داخل مفاهیم ارزشها، تجارب، ظرفیتها، خواص و سیستمهای هوش معنوی میداند( موسوی و همکاران،1390). به نظر میرسد هوش معنوی از روابط فیزیکی و شناختی فرد با محیط پیرامون خود فراتر رفته و وارد حیطه شهودی متعالی دیدگاه فرد به زندگی خود میگردد. این دیدگاه شامل همه رویدادها و تجارب فرد میشود که تحت تأثیر یک نگاه کلی قرار گرفتهاند. فرد میتواند از این هوش برای چارچوبدهی و تفسیر مجدد تجارب خود بهره گیرد. این فرایند قادر است از لحاظ پدیدار شناختی به رویدادها و تجارب فرد، معنا و ارزش شخصی بیشتری بدهد( نازل[12]، 2004).آمرام[13] معتقد است هوش معنوی شامل حس معنا و داشتن ماموریت در زندگی، حس تقدس در زندگی، درک متعادل از ارزش ماده و معتقد به بهتر شدن دنیا میشود( موسوی و همکاران،1390).در واقع این هوش بیشتر مربوط به پرسیدن است تا پاسخ دادن، بدین معنا که فرد سوالات بیشتری را در مورد خود و زندگی و جهان پیرامون خود مطرح میکند( مک مولن[14]، 2003). مک معتقد است هوش معنوی به نسبت آموزش غیردینی و دانش واقع بینانه، با شهود، نگرش و خردمندی رابطه نزدیکتری دارد. ماهیت غیراختصاصی و کلنگر آن و استفاده از نمادگرایی ادراک فرد را گسترش میدهد و آن را عمق میبخشد. این امر به غنیسازی روابط و بهبود کار روزمره کمک میکند. علاوه بر این، حرکت به سمت خودشکوفایی و رشد معنوی بیشتر به هوش معنوی مربوط میشود. به نظر میرسد افرادی که هوش معنوی یکپارچه دارند، ممکن است سبک زندگی متفاوتی داشته باشند( نازل[15]، 2004).ادواردز[16] معتقد است داشتن هوش معنوی بالا با داشتن اطلاعاتی در مورد هوش معنوی متفاوت است. این تمایز، فاصله میان دانش عملی و دانش نظری را مطرح میکند. لذا نباید داشتن دانش وسیع در مورد مسائل معنوی و تمرینهای آنها را هم ردیف دستیابی به هوش معنوی از طریق عبادت و تعمق برای حل مسائل اخلاقی دانست، هرچند میتوان گفت برای بهرهمندی مؤثر از معنویت، داشتن توأمان دانش نظری و عملی لازم میباشد. براساس تعاریف، هوش معنوی ممکن است امری شناختی- انگیزشی باشد که مجموعهای از مهارتهای سازگاری و منابعی را که حل مسئله و دستیابی به هدف را تسهیل میکند، معرفی مینماید(سیسک[17]، 2002؛ ولمن[18]، 2001). هوش معنوى بر خلاف هوش منطقي كه رايانهها هم داراى آن هستند و بر خلاف هوش هيجانى كه در پستانداران عالي نيز وجود دارد، منحصراً خاص انسان است كه اساسىترين و اصلىترين نوع هوش است( کدخدا، 1389).بنابراین، بايد گفت كه مفهوم هوش داراي تعاريف گوناگون و مختلفي ميباشد. در يك تعريف نسبتا جامع، هوش را مىتوان ظرفيت يادگيري، تماميت دانش كسب شده و توانايي سازش يافتگي با محيط دانست. هوش معنوى بيانگر مجموعهاى از توانايىها، ظرفيتها و منابع معنوى مىباشد كه كاربست آنها در زندگى روزانه مىتواند موجب افزايش انطباقپذيرى فرد شود. در تعريفهاى موجود از هوش معنوى، به ويژه بر نقش آن در حل مسائل وجودى و يافتن معنا و هدف در اعمال و رويدادهاى زندگى روزمره تاکید شده است(زوهر و مارشال[19]، 2000؛ ولمن ، 2001؛ کینگ، 2007).هوش معنوی با زندگی درونی ذهن و نفس و ارتباط آن با جهان رابطه دارد و ظرفیت فهم عمیق سؤالات وجودی و بینش نسبت به سطوح چندگانه هوشیاری را شامل میشود. آگاهی از نفس، به عنوان زمینه و بستر بودن یا نیروی تکاملی خلاق را دربر میگیرد. هوش معنوی به شکل هوشیاری ظاهر میشود و به شکل آگاهی همیشه در حال رشد ماده، زندگی، بدن، ذهن، نفس و روح درمیآید. بنابراین هوش معنوی چیزی بیش از توانایی ذهنی فرد است و فرد را به ماورای فرد و به روح مرتبط میکند. علاوه براین، هوش معنوی فراتر از رشد روانشناختی متعارف است. بدین جهت خودآگاهی شامل آگاهی از رابطه با موجود متعالی، افراد دیگر، زمین و همه موجودات میشود( وگان[20]، 2003). 2-3- ابعاد هوش معنوی2-3-1- مدل کینگ[21] (2008) کینگ چهار بعد برای هوش معنوی ارائه کرده است که عبارتند از:1- تفکر انتقادی وجودی: اشاره به توانایی اندیشیدن به حقیقت وجود، هستی، عالم وجود، زمان، مرگ و دیگر موضوعات ماورای طبیعی دارد. تفکری است مستدل و منطقی در جهت بررسی و تجدید نظر در عقاید، نظرات، اعمال و تصمیمگیری دربارهی آنها برمبنای دلایل و شواهد مؤید آنها و نتایج درست و منطقی که پیامد آنهاست( هاشمیان نژاد،1380؛198). این بعد با شاخصهای زیرسنجیده میشود:§ سؤال و تفکر درباره هستی: هر انسان معتقد به خداوند در باره جهان هستی و وجود، تفکر مینماید و سؤالاتی را مطرح میکند. حضرت علی (ع) میفرمایند: خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده، در کجا قرار دارد و به کجا میرود( شهید مطهری، 1340).§ تفکر درباره اهداف و دلایل زندگی: انسان با توجه به دو ویژگی( تفکر و تعقل، اختیار و انتخاب) اهدافی را در زندگی خود انتخاب میکند و برای آن انتخاب، دلایلی بیان میدارد.§ تفکر درباره بعد از مرگ: مرگ یک واقعیت هوشمند زندگی است. هیچ کس دوست ندارد بمیرد، حتی آنهایی که میخواهند بمیرند و به بهشت بروند. ولی با این وجود مرگ واقعیت مشترک در زندگی همه ماست. شاید مرگ بهترین اختراع زندگی باشد، چون مأمور ایجاد تغییر وتحول است. بنابراین انسان معتقد به معاد و قیامت درباره آنچه بعد از مرگ اتفاق خواهد افتاد تفکر مینماید( شهید مطهری، 1354).§ داشتن تئوری درباره چیزهایی مانند مرگ و هستی: مادیگرایان هدف از زندگی را لذت، قدرت و استفاده از مزایای طبیعی ومادی میدانند که در همین دنیا تحقق مییابد. اما از نظر قرآن و انسان معتقد به اصول دین هدف از زندگی رستگاری است، که با تقوا، جهاد، روزه و غیره حاصل میشود( شهید مطهری، 1354).§ تفکر درباره بودن بشر و هدف جهان: خداوند در سوره آل عمران آیات190 «إنَّ فی خَلقِ السَّماواتِ وَ الارضِ وَاختِلافِ اللَّیلِ وَالنَّهارِلَایاتٍ لِاُولِی الاَلبابِ» و191« رَبَّنا ما خَلَقتَ هذا باطلاً » آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز را نشانه هایی برای خردمندان بیان میکند. و بر هدفمند بودن آفرینش بشر و جهان اشاره مینماید.§ تفکر درباره وجود نیروهای بزرگتر مانند خدا، الهه ها و غیب گو: با توجه به آیه یک سوره تغابن «لَهُ المُلکُ وَ لَهُ الحَمدُ وَ هُوَ علی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ» نیرویی بزرگتر وجود دارد که ما درباره آن تفکر مینماییم.§ تفکر درباره معنای رویدادهای زندگی: خداوند در سوره عنکبوت آیه دو میفرمایند: « آیا مردم میپندارند که آنها را رها میکنیم به صرف اینکه بگویند ایمان آوردیم، و آزموده نمیشوند؟» پس باید درباره معنای حوادث و رویدادهای زندگی خود بیندیشیم.2- آگاهی متعالی: توانایی شناخت ابعاد برتر و متعالی خود، دیگران و جهان مادی در زمان بیداری و هوشیاری میباشد. نوعی توانایی است که فرد را قادر میسازد تا تصاویر شفافتری از عقاید، افکار، احساسات، انگیزههایش و به طور کلی از تمام جنبههای شخصیتی خود داشته باشد( موسوی و همکاران، 1390). این بعد با شاخصهای زیر سنجیده میشود:§ شناخت جنبههای فراتر از جسم مادی خود: ما غیر از بعد جسمانی، بعد دیگری داریم که در فرهنگ دینی از آن به «روح» تعبیر شده است. همین بعد است که توانایی انتخاب و تصمیم گیری میدهد، به دنبال کمالات نامحدود است و قادر است فضیلتها و رذیلتهای اخلاقی را کسب نماید( شهید مطهری، 1340).§ مشکل بودن احساس چیزهایی به غیر از اجسام و مواد: اگر انسان آگاهی متعالی داشته باشد میتواند چیزهایی غیر از اجسام و مواد را حس نماید، در غیر این صورت احساس چیزهایی غیر از اجسام و مواد برای او مشکلتر خواهد بود.§ آگاهی از رابطه عمیق خود و دیگران: افرادی که دارای درجه بالایی از شناخت به خود هستند، تشخیص میدهند که چگونه احساس آنها بر خودشان، دیگران و عملکرد کارشان تأثیر میگذارد.§ تعریف خود به وسیله چیزهای عمیقتر از جسم مادی: انسان به طور فطری در جستجوی حقیقت و شناخت ماهیت خویشتن و همچنین پیوستن به خداوند است، حتی اگر خود از آن آگاه نباشد. انسان تا وقتی که از اصل و منشأ خود دور است آرام و قرار ندارد.§ آگاهی از جنبههای غیرمادی زندگی خود: اگر کسی خودش را نشناسد و از عیوب و توانمندیهای بالقوه نفس خویش آگاهی نداشته باشد، هرگز به دنبال خودسازی، تهذیب اخلاق و کمالات انسانی نخواهد رفت. حضرت علی(ع) میفرمایند: « خودشناسی، سودمندترین شناختهاست.»§ شناسایی خصوصیاتی که با معناتر از بدن، شخصیت و یا هیجانهای آنهاست: کسی نیست که در زندگی با هیچ مانع و مشکلی روبرو نباشد. آنهایی که قادرند بعد از رویارویی با مشکل دوباره به حالت عادی برگشته و به راهحلهای دیگر دست پیدا کنند، از نظر فکری و روحی انعطافپذیری خوبی دارند، و میتوانند با جوانب معنوی، ارتباط درونی و قلبی قوی داشته باشند.§ احساس مرکزیت به وسیله شناختن جنبههای مختلف در زندگی: دین نظام باورمندی از عقاید است که رابطه ما را با جهان مشخص مینماید. دینباوری که همانا اعتقاد داشتن به مرکزیت خدایی است، کمک میکند جنبههای غیر مادی زندگی خود را شناسایی نموده و احساسمان را متمرکز کنیم.فرمت ورد قابل ویرایشتعداد صفحات: 55فصل دوم مبانی نظری و پیشنه تحقیق جهت نوشتن فصل دوم پایان نامه ارشد و دکتریهمراه با رفرنس نویسی و پاورقی داخل متنپیشینه تحقیق کامل: خارجی و داخلیمنابع فارسی کاملمنابع انگلیسی کامل
دانلود فایل مبانی نظری هوش معنوی و رفتار شهروندی سازمانی
دانلود مبانی نظری ارتباط هوش معنوی و رفتار شهروندی سازمانی,مبانی نظری ارتباط هوش معنوی و رفتار شهروندی سازمانی,ارتباط هوش معنوی و رفتار شهروندی سازمانی,هوش معنوی,رفتار شهروندی سازمانی