مبانی نظری مزیت رقابتی

مبانی نظری مزیت رقابتی

مبانی-نظری-مزیت-رقابتیمبانی نظری مزیت رقابتیاستراتژی بازاریابیدر
گذشته استراتژی بازاریابی به‌عنوان بیانیه­ای که تعیین­کننده مسیر حرکت
سازمان در دستیابی به اهداف بازاریابی است، تعریف شده است (کاتلر و
آمسترانگ، 2001). محققین بسیاری، مفهوم استراتژی بازاریابی را از زوایای
مختلف مورد بررسی قرار داده و تعاریف بسیاری از آن ارائه داده­اند که در
ادامه به تعدادی از این تعاریف اشاره شده است. بنابر تعریف هامبریک و
دیگران (1996)، استراتژی بازاریابی شامل اتخاذ تصمیماتی بلندمدت و تخصیص
منابع لازم برای توسعه حصول در حوزه­های «تدوین اهداف بازار»، «انتخاب
بازار هدف»، «قیمت‌گذاری»، «بسته­بندی»، «تبلیغات» و «توزیع» می­باشد.
مدیران بازاریابی، به هنگام توسعه فعالیت‌های حوزه وظیفه­ای خود با 2 دسته
از متغیرهای کلیدی سر و کار دارند؛ الف) متغیرهای مرتبط با آمیزه­های
بازاریابی ب) متغیرهای مرتبط با تولید محصول (گونزالس و دیگران، 2004).
معمولاً تصمیماتی که در راستای تدوین استراتژی‌های بازاریابی اتخاذ می­شوند
با هدف دستیابی به افزایش رضایتمندی مشتریان و در جهت کسب سود بیشتر برای
سازمان می­باشند (جاوورسکی و کوهلی، 1993).سازمان‌های
مختلف بر اساس ترکیب‌های گوناگون از آمیزه‌های بازاریابی، استراتژی‌های
متفاوتی تدوین می‌کنند که این استراتژی‌ها معمولاً زیر مجموعه استراتژی‌های
کلان زیر در حوزه بازاریابی می­باشند؛- استراتژی قیمت گذاری- استراتژی توزیع کالا- استراتژی تبلیغات کالا- استراتژی شرکت در خصوص محصولهمانند
سایر راهبردهای وظیفه­ای، استراتژی بازاریابی نیز باید بر عملکرد سازمان
تأثیر مثبت داشته و پشتیبان مأموریت سازمان باشد که در این راستا نتایج
اجرای استراتژی بازاریابی در چارچوب نتایج مالی و همچنین به صورت الگوهای
رفتاری شرکت در بازار هدف مشخص می­شود (جین، 1989). علیرغم اهمیت بسیار
زیاد ارتباط استراتژی بازاریابی و عملکرد تجاری سازمان، تحقیقات تجربی کمی
در این زمینه انجام شده است (کوتب و اومارا، 1989؛ شوهام و آلبام، 1994)انطباق استراتژی‌های تولید و بازاریابی«انتظار
بازارهای جدید» و تمایل رقابتی میان سازمان‌ها، ضرورت ارتباط همه جانبه و
اثربخش میان تولیدکنندگان، توزیع‌کنندگان، خرده‌فروشان و مشتریان را بیش از
پیش آشکار می کند. لذا برای رویارویی صحیح با این چالش‌ها، تدوین
استراتژی‌های همسو در حوزه­های «تولید» و «بازاریابی» به منظور دستیابی به
اهداف تجاری سازمان ضروری به نظر می­رسد (کامار و سادارشان، 1988). اسکینر
(1986)، چنین استدلال می­کند که دستیابی به یک مزیت رقابتی پایدار، نیازمند
ارتباط اثر بخش میان استراتژی‌های تولید و بازاریابی است و هر دو این
استراتژی‌ها باید مثل ستون­هایی مستحکم، پشتیبان استراتژی تجاری سازمان
باشند. مطالعات نشان داده است گسترش روابط نزدیک میان واحدهای تولید و
بازاریابی سازمان‌ها، با اتخاذ تصمیمات مربوط به توسعه محصول و فرآیند،
باعث افزایش کیفیت محصول می­شود (همیلتون، 1991). از سوی دیگر ویل رایت و
کلارک (192) در تحقیقات خود به این نتیجه رسیدند که رابطه نزدیک میان
واحدهای تولید و بازاریابی نه تنها منجر به توسعه طراحی محصولات می­شود،
بلکه باعث افزایش کارایی در تولید و به تبع آن به افزایش عملکرد کلی سازمان
نیز منتهی خواهد شد (کلی و فلورز، 2002). با توجه به اینکه در عمل، اغلب
فعالیت‌های واحدهای تولید و بازاریابی در قیاس با یکدیگر در جهت دستیابی به
اهداف غیر همسو برنامه­ریزی می­شوند، مدیریت رابطه بین این دو حوزه
عملکردی بسیار چالشی بوده و در بسیاری از موارد، مشکلات و تعارضات موجود
میان آنان، سازمان را از رسیدن به یک موقعیت رقابتی مستحکم در بازار محروم
می­سازد (شارما و ملهوترا، 2002).تحقیقات
نشان می­دهند، در مدیریت روز دنیا، بکارگیری مکانیزم­هایی چون، مدیریت
کیفیت، سیستم دسترسی بموقع، برنامه­ریزی و تکنولوژی‌های مدرن تولید،
تأثیرات مثبتی بر یکپارچگی فرایندهای بازاریابی و تولید داشته است. این
سیستم‌های جدید باعث شده‌اند تا شرکت‌ها بتوانند با کیفیت بالاتری به اهداف
از پیش تعیین شده خود دست یابند (وی بارک، 1994؛ قوسه و موخوپادهی، 1993).
در چنین شرایطی مشاهده می­شود پیشرفت‌های تکنولوژیک و همچنین روش‌ها و
ابزارهای نوین مدیریت با هدف انطباق هر چه بیشتر واحدهای بازاریابی و تولید
در حال توسعه می­باشند، توجه بیش از پیش به یکپارچگی استراتژیک بین این دو
حوزه اصلی سازمان در جهت دستیابی به مزیت‌های رقابتی و ایجاد یک جایگاه
سودآور در بازار، ضروری به نظر می­رسد. از سوی دیگر ارتباطات استراتژیک
درون سازمانی، زمانی غنی­تر می­شود که تلاش‌های استراتژیک حوزه­های تولید و
بازاریابی به صورت یکپارچه و همسو در راستای حمایت از استراتژی کسب و کار
سازمان، تدوین شوند و بکار گرفته شوند (من سانگ و مهرا، 2005).2-10- الگوهای عقلایی تدوین استراتژی بازاریابیبر
اساس نگرش برنامه­ریزی عقلایی (منطقی) بین استراتژی‌های سطح سازمان و
استراتژی‌های سطوح پایین­تر، یک رابطه یک طرفه و از بالا به پایین وجود
دارد و استراتژی سطوح پایین­تر بر اساس استراتژی سطح سازمان (اگرچه نه به
صورت کامل) قرار دارند، به این معنی که هدف‌ها، استراتژی‌ها و سیاست‌های
سطوح پایین­تر در جهت سازگاری با هدف‌های سازمان تدوین می­شوند.
استراتژی­ای که از این دیدگاه مورد توجه قرار می­گیرد، استراتژی آبشاری است
که از بالاتر فرو می­ریزد و در فرایند تدوین استراتژی در سطح سازمان به
نیازهای سازان توجه می­شود و آنها را معرفی می­کند ( مامبرگر، 1381:
38-36). الگوهای
عقلایی در صورتی قابل اجرا هستند که استراتژی سازمان، به صورت آماده و از
قبل تهیه شده باشد. البته در این صورت، هر گونه اشتباه و انحراف در فرایند
تدوین سازمان عیناً به استراتژی بازاریابی نیز سرایت می­کند. از جمله
الگوهای عقلایی تدوین استراتژی‌های بازاریابی می‌توان به موارد زیر اشاره
کرد:الگوی واکر و روکرت (1987)، 2- الگوی اسلاتر و اُولسون (2001)، 3- الگوی کاتلر (2004).2-10-1- الگوهای طبیعی تدوین استراتژی بازاریابیباوجود
اینکه نظریه پردازن سیستم‌های عقلایی، سازمان‌ها را مرکب از اجزایی می
دانند که طبق برنامه و در جهت هدف‌های خاص گرد آمده­اند، ولی طرفداران
سیستم طبیعی معتقدند سازمان‌ها را نمی‌توان صرفاً تنها ابزار حصول به
هدف‌های مشخص دانست بلکه آنها متشکل از گروه­های اجتماعی هستند که می­کوشند
خود را با شرایط ویژه­ای که در آن به سر می­برند وفق داده و حفظ کنند
(اسکات، 1382: 80-79). برای تدوین استراتژی سطوح بالاتر، عوامل موقعیتی نیز
تأثیر گذارند.واکر
و همکاران (2003)، ویلسون و گیلیگان (2005)، مولینز و همکاران (2005)،
کریونس (2000)، پراکتر (2000)، سادهارشان (1995)، و مک دانیل و کولاری
(1987) صاحب نظرانی هستند که الگوهای ارائه شده توسط آنها برای اتخاذ
استراتژی بازاریابی از نوع الگوهای طبیعی هستند.2-10-2-الگوهای همه جانبه تدوین استراتژی بازاریابی: کاربرد نظریه نقاط مرجع استراتژیکشوهام
و فیگن بام (1999) نشان دادند که رفتار انتخاب استراتژیک استراتژی‌های
بازاریابی بر اساس توازن بین رفتار ریسک­گریزی و ریسک­پذیری می­باشد و این
رفتار بر مبنای نقاط مرجع استراتژیک بازاریابی شکل می­گیرد. آنها پارادیم
توسعه استراتژی‌های رقابتی بازاریابی بر مبنای نظریه نقاط مرجع استراتژیک (SRP’s)
را به‌عنوان پارادیم نوین در حوزه الگوهای تدوین استراتژی بازاریابی مطرح
می­کنند. نقطه مرجع، محل یا نقطه­ای است که تمام اندازه­گیری‌ها و
انتخاب‌ها در مقایسه با آن سنجیده می­شود (اسکافی، 1384: 35) و نقاط مرجع
استراتژیک به‌عنوان هدف‌ها و نقاط ارجاع هستند که مدیران از آنها در
ارزیابی گزینه­ها، اتخاذ تصمیم استراتژیک و در مخابره کردن اولویت‌های
سازمانی به افراد کلیدی سیستم­شان استفاده می­کنند (بامبرگر و فیگن بام،
1996: 927). سازمان نقاط مرجع استراتژیک را در جهت دست یابی به هماهنگی
استراتژیک و یا انجام اقدامات و عملیات­های مناسب انتخاب می­کند (فیگن بام و
همکاران، 1996: 220). به عبارت دیگر، نقاط مرجع استراتژیک، نقاطی برای
هماهنگی هستند و اگر همه عناصر و سیستم‌های سازمان خود را با آن هماهنگ
کنند یک هماهنگی همه جانبه به وجود می­آید (اعرابی، 1385).در
مبانی فلسفی، نقاط مرجع استراتژیک تئوری‌های مدیریت طبقه­بندی ارائه شده
توسط بورل و مورگان (1979) بهترین و قابل استفاده­ترین طبقه­بندی در
تئوری‌های اجتماعی می­باشد (کلارک، 1382: 39). ادعای محوری آنها این است که
«تمام نظریه­های سازمان بر فلسفه­ای از علم و نظریه­ای از جامعه مبتنی
است» و بدین ترتیب دو دسته پیش­فرض­ فلسفی را به‌عنوان نقاط مرجع معرفی
می­کنند که عبارتند از: (1) پیش­فرض­هایی دربارۀ ماهیت علوم اجتماعی (که
بُعد عینی/ذهنی حاصل می­شود) و (2) پیش­فرض­هایی درباره ماهیت جامعه (که
بُعد نظم­دهی/تغییر بنیادی حاصل می­شود). در این پژوهش دو بُعد فوق
به‌عنوان SRP
در مبانی فلسفی تئوری‌های مدیریت در نظر گرفته شده است. در مبانی منطقی
نقاط مرجع استراتژیک در تئوری‌های مدیریت سه دسته­بندی معروف و رایج انجام
شده است که عبارتند از: جمع­بندی نظریه­های غالب و سرآمدان نظریه­پردازان
در چهار دوره زمانی که متوسط اسکات (1998) انجام شده است؛ چهار پارادایم
برای تحلیل نظریه­های اجتماعی که توسط بورل و مورگان (1979)؛ و الگوی
اثربخشی و مجموعه‌ای از ارزش‌ها که توسط هال (2001) ارائه شده­اند. بر اساس
نتایج به دست آمده از پژوهش‌های قبلی (اسکافی 1384، باستان 1384؛ پیرمراد
1384؛ آرمان­پور 1383؛ مورعی 1382) می‌توان نتیجه گرفت که سه دیدگاه مطرح
شده در مبانی منطقی تئوری‌های مدیریت (اسکات؛ بورل و مورگان؛ و هال) مترادف
یکدیگر هستند و نقاط مرجع مورد استفاده آنها بر یکدیگر تطابق دارند. برای
گونه­شناسی الگوهای هر یک از سیستم‌ها و زیر سیستم‌های سازمان، باید از بین
نقاط مرجع گفته شده، «نقاط مرجع اعلم» را انتخاب کرد و سپس اقدام به
گونه­شناسی کرد. این موضوع در خصوص گونه­شناسی استراتژی‌های مختلف در هر یک
از سطوح استراتژی نیز صادق است (اعرابی، 1385). در این پژوهش برای یافتن
نقاط مرجع استراتژیک بازاریابی و نیز گونه­شناسی استراتژی‌های سطح کسب و
کار از نقاط مرجع بر اساس دیدگاه هال یعنی دو بُعد توجه به داخل/خارج و
میزان کنترل کم/شدید استفاده شده است (هال، 1381: 455).گونه­شناسی
استراتژی‌های بازاریابی بر اساس نقاط مرجع استراتژیک، تمرکز اصلی استراتژی
بازاریابی بر روی تخصیص مناسب و هماهنگ کردنِ منابع و فعالیت‌های
بازاریابی به منظور تأمین هدف‌های شرکت از حیث یک محصول–بازار
خاص می­باشد. بنابراین مسأله حیاتی مربوط به قلمروی استراتژی بازاریابی،
عبارت است از تعیین بازار­های هدف خاص برای یک خانواده محصول یا یک محصول
خاص. سپس، شرکت‌ها از طریق طراحی و اجرای برنامه مناسب عناصر آمیخته
بازاریابی (اساساً چهار آمیخته محصول، قیمت، توزیع و ترویج) طبق نیازها و
خواسته­های مشتریان بالقوه در آن بازار هدف، به دنبال کسب مزیت رقابتی و
ایجاد هم­افزایی می­باشند (واکر و همکاران، 2003: 12).بر
اساس دیدگاه واکر و همکاران، مدل چرخه حیات محصول، چارچوبی است که وقوع
فرصت­ها و تهدیدها در بازار و صنعت را نشان می­دهد و به این وسیله شرکت‌ها
بهتر می‌توانند تغییر در هدف بازار استراتژیک محصول، تغییر در استراتژی آن و
تغییر در برنامه بازاریابی شرکت را پیش­بینی کنند (واکر و همکاران، 2003:
123). دو متغیر اصلی برای تشخیص مراحل چرخه حیات محصول «میزان رقابت (تعداد
رقبا)» و «توجه به بازار فعلی یا جدید» می­باشند (واکر و همکاران، 2003:
120؛ کاتلر، 1382: 400). این دو نقطه مرجع با الگوی اثربخشی هال تطابق دارد
(جدول 3-1).فرمت ورد قابل ویرایشتعداد صفحات: 61فصل دوم مبانی نظری و پیشنه تحقیق جهت نوشتن فصل دوم پایان نامه ارشد و دکتریهمراه با رفرنس نویسی و پاورقی داخل متنمنابع فارسی کاملمنابع انگلیسی کامل

دانلود فایل

دانلود فایل مبانی نظری مزیت رقابتی

دانلود مبانی نظری مزیت رقابتی,مبانی نظری مزیت رقابتی,دانلود مبانی نظری, مزیت رقابتی, رقابتی