مبانی نظری هوش معنوی

مبانی نظری هوش معنوی

مبانی-نظری-هوش-معنویهوشهوش به معناي توان بيولوژيکي براي تحليل نوع خاصي از اطلاعات به روشي
معين است ، هوش رفتار حل مسئله سازگارانه اي است که در راستاي تسهيل اهداف
کاربردي و رشد سازگارانه جهت گيري شده است. رفتار سازگارانه ، شباهت اهداف
متعددي را که باعث تعارض دروني مي شود ، کاهش مي دهد. اين مفهوم هوش ،
مبتني بر گزاره اي است که فرآيند حرکت به سوي اهداف ، انجام راهبردهايي را
براي غلبه بر موانع و حل مسئله ضروري مي سازد.گاردنر
هوش را مجموعه توانايي هايي مي داند که براي حل مسئله و ايجاد محصولات
جديدي که در يک فرهنگ ارزشمند تلقي مي شود ، به كار مي رود. از نظر وي
انواع نه گانه هوش عبارتند از : هوش زباني ، موسيقيايي ، منطقي – رياضي ، فضايي ، بدني – حرکتي ، هوش فردي (که شامل هوش درون فردي و بين فردي مي شود) ، هوش طبيعتي و هوش وجودي که شامل ظرفيت مطرح کردن سؤالات ورودي است ،مفهوم
تحليلي غرب از هوش ، بيشتر شناختي است و شامل پردازش اطلاعات مي شود ، در
حالي که رويکرد ترکيبي شرق نسبت به هوش ، مؤلفه هاي گوناگون عملکرد و تجربه
انسان ، از جمله شناخت ، شهود و هيجان را در يک ارتباط کامل (يکپارچه) در
بر مي گيرد.در
مجموع ، هوش عموماً باعث سازگاري فرد با محيط مي شود و روش هاي مقابله با
مسائل و مشکلات را در اختيار او قرار مي دهد. همچنين توانايي شناخت مسئله ،
ارائه راه حل پيشنهادي براي مسائل مختلف زندگي و کشف روش هاي کارآمد حل
مسائل از ويژگي هاي افراد باهوش است.)غباری بناب ودیگران،1386) 2-25-هوش معنویمفهوم
هوش معنوى در ادبيات آكادميك روان شناسى براى اولين بار در سال 1996 توسط
استيونز و بعد در سال 1999 توسط امونز مطرح شد. به موازات اين جريان،
گاردنر مفهوم هوش معنوى را در ابعاد مختلف مورد نقد و بررسى قرار داد و
پذيرش اين مفهوم تركيبى معنويت و هوش را به چالش كشيد. هوش معنوى، موضوع
جالب و جديدى است كه مطالب نظرى و نيز يافته هاي پژوهشي و تجربى در مورد آن
بسيار اندك است. اخيرا، اين موضوع نظر بسيارى از صاحب نظران و محققان را
به خود جلب كرده است.هوش
معنوى قادر است كه هشيارى يا احساس پيوند با يك قدرت برتر يا يك وجود مقدس
را تسهيل كند يا افزايش دهد (سيسك و تورنس، 2001 ). هوش معنوى سازه هاى
معنويت و هوش را درون يك سازه جديد تركيب مى كند. در حالى كه معنويت با
جستجو و تجربه عناصر مقدس ، معنا، هوشيارى اوج يافته و تعالى در ارتباط
است، هوش معنوى مستلزم توانايى هايى است كه از چنين موضوعات معنوى براى
تطابق و كنش اثربخش و توليد محصولات و پيامدهاى با ارزش استفاده مى كند.به
طوركلى مى توان پيدايش سازه هوش معنوى را به عنوان كاربرد ظرفيت ها و
منابع معنوى در زمينه ها و موقعيت هاى عملى در نظر گرفت. افراد زمانى هوش
معنوى را به كار مى برند كه بخواهند از ظرفيت ها و منابع معنوى براى تصميم
گيرى هاى مهم و انديشه در موضوعات وجودى يا تلاش در جهت حل مسائل روزانه
استفاده كنند.بنابراين،
هوش معنوى موضوعات ذهنى معنويت را با تكاليف بيرونى جهان واقعى ادغام مى
كند. ديدگاهي كه هوش چندين توانايي مختلف را در بردارد ، به وسيله ي روند
اخير در عصب شناسي و روان شناسي شناختي حمايت شده است. تصور هوش معنوي مارا
قادر مي سازد كه چيزها را همان طور كه هستند ببينيم، عاري از تحريفات
ناهشيار در مقابل افكار آرزومندانه يا درك قطعيت، تمرين هوش معنوي ايجاب مي
كند كه با واقعياتي هستي گرايانه از قبيل آزادي، رنج، مرگ و درگير شدن با
جستجوى دائمي براي معنا، مواجه شويم.هوش
معنوي هم چنين براي بسياري از مردم، دلالت بر حساسيت زيبايي شناختي و
تحسين زيبايي دارد و از لحاظ فيزيكي، بعضي اوقات با حساسيت به انرژي نافذ
جاري در بدن مرتبط است. روش هايي از قبيل مراقبه، يوگا و ورزش هاي رزمي كه
مغز را آرام مي كنند، مي توانند آگاهي را گسترش داده و حساسيت ادراكي را به
انرژي، صدا، نور و سطوح نافذ و دقيق هشياري پالايش كنند.هوش
معنوي يکي از مفاهيمي است که ، در پرتو توجه و علاقه جهاني روان شناسان به
حوزه دين و معنويت ، مطرح شده و توسعه پيدا کرده است. هوش معنوي سازه هاي
معنويت و هوش را درون يک سازه جديد ترکيب مي کند.اين درست است که ارتباطات زيادي بين معنويت و بهزيستي روان شناختي و سازگاري وجود دارد و به اعتقاد King
راهبردهاي مقابله اي و تکنيک هاي حل مشکل با استفاده از معنويت درواقع
کاربردهاي سازگارانه هوش معنوي مي باشند. او پيشنهاد مي کند که اين ارتباط
غير مستقيم است و هوش معنوي به عنوان يک ميانجي در اين ارتباطات نقش دارد.
احتمال بيشتر همبستگي معنا دار تري ميان سطوح هوش معنوي و سازگاري وجود
دارد. از ديدگاه King هوش معنوي داراي 4 مؤلفه تفکر وجودي ، توليد معناي شخصي ، بسط هشياري و آگاهي متعالي مي باشد.(ساغروانی،1388،ص43)هوش معنوي يا SQ
را مي توان همان توانايي دانست که به ما قدرتي مي دهد و روياها و تلاش و
کوشش براي به دست آوردن آن روياها را مي دهد. اين هوش زمينه تمام آن
چيزهايي است که ما به آنها معتقديم و نقش باورها، هنجارها، عقايد و ارزش ها
را در فعاليت هايي را که بر عهده مي گيريم در بر مي گيرد. هوشي که به
واسطه آن سوال سازي در ارتباط با مسائل اساسي و مهم در زندگي مان مي
پردازيم و به وسيله آن در زندگي خود تغييراتي را ايجاد مي کنيم.با
استفاده از هوش معنوي به حل مشکلات با توجه به جايگاه، معنا و ارزش آن
مشکلات مي پردازيم. هوشي که قادريم توسط آن به کارها و فعاليت هايمان معنا و
مفهوم بخشيده و با استفاده از آن بر معناي عملکردمان آگاه شويم و دريابيم
که کداميک از اعمال و رفتارهايمان از اعتبار بيشتري برخوردارند و کدام مسير
در زندگي مان بالاتر و عالي تر است تا آن را الگو و اسوه زندگي خود سازيم.
بنابراین می‌توان گفت که هوش معنوي تمام آن چیزهایی است که به آن معتقدیم و
نقش باورها و هنجارها، عقاید و ارزش‌ها را در فعالیت‌هايي که بر عهده
می‌گیریم نشان می‌دهد(میرجلیلی وشفیعی،1391) امام
علی علیه السلام می فرمایند: هوش وتوانایی فهمیدن اندرزها از عواملی است
كه آدمی را به پرهیز از خطا فرا می خواند. میزان الحكمه 13» صفحه 326دومین اثر و فایده هوش را میتوان درس گرفتن از وقایع اطرافمان دانست.در سوره الحجر(75) در مورد سرنوشت گنهكاران قوم لوط،  قرآن به نتیجه‏گیرى تربیتى و اخلاقى پرداخته مى‏گوید’ در این داستان نشانه‏هایى است براى افراد با هوش’! (إِنَّ فِی ذلِكَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ)،
آنها كه با فراست و هشیارى و بینش مخصوص خود، از هر علامتى جریانى را كشف
مى‏كنند، و از هر اشاره‏اى حقیقتى و از هر نكته‏اى، مطلب مهم و آموزنده‏اى
را .افرادی که هوش معنوی دارند دارای این صفات هستند:-  قدرت مقابله با سختی ها، دردها و شکست ها-  بالا بودن خودآگاهی در این افراد-  حسی که این افراد را هدایت درونی می کند-  درس گرفتن از تجربیات و شکست ها-  از دشواری های زندگی فرصتی می سازد برای دانستن-  توانایی ایستادگی در برابر جمع و هم رای نشدن با عامه مردم-  گفتن «چرا؟»-  پرداختن به سجایای اخلاقی و اهمیت دادن به آنها-  توانمند بودن در خودداری و کنترل خویش-  برخوردار بودن از حس انعطاف پذیری بالا- درست اندیشیدن- رهایی از لغزشها و دامهای شیطان- مهار نیروهای مختلف جهان طبیعت- در اختیار گرفتن اسرار آسمان پر ستاره- شنیدن زمزمه حمد و تسبیح تمام ذرات جهان هستی- گرفتن درس عبرت از پدیده ها- عدم فرار از میدان حوادث بروز كامل عشق در شخصیت فرد توانایی برای زندگی با شادی و شوق است(دکسون هارل،2008)  2-35- توصيف معنويتمعنويت
يکي از نيازهاي دروني انسان است که در قلب ها و ذهن ها و در آيين ها ، به
ويژه در آيين هاي مذهبي وجود دارد. به گفته تيليچ ، معنويت قلمرو و دغدغه
نهايي (غايي) است ، چون همه انسان ها دغدغه اي نهايي دارند ، پس همگي معنوي
اند. با اين همه ، از دغدغه نهايي مي توان برداشت هاي گوناگوني کرد. برخي
از افراد خودشان يا نگراني هايشان را معنوي نمي دانند. معنويت مانند عاطفه
از نظر عمق معنا مي تواند درجاتي گوناگون داشته باشد. معنويت ممکن است
آگاهانه يا ناآگاهانه باشد ، رشديافته يا رشد نايافته باشد ، سالم يا مرضي
باشد ، سودمند يا زيان بار باشد. از معنويت با توجه به سويه هاي مطرح شده
تعريف هاي گوناگوني شده است که با همه تأکيدهاي روزافزون دانشمندان بر بعد
معنوي رشد انسان ، هنوز تعريفي يکپارچه که در برگيرنده تماميت معنوي باشد
ارائه نشده است. برخي معنويت را متضمن بالاترين سطوح زمينه هاي رشد شناختي ،
اخلاقي ، عاطفي ، و فردي مي دانند. به سخن ديگر ، معنويت خودش به تنهايي
يک زمينه رشد است ، يک نگرش است و نيازمند حداکثر تجربه هاي انساني
است(صمدی،1385). معنویت شامل ظرفیت برای خلاقیت، رشد و توسعه یک نظام ارزشی است(دلاپنا،2010)برخي
از روان شناسان معنويت را تلاش همواره بشر براي پاسخ دادن به چراهاي زندگي
تعريف کرده اند. به سخن روشن تر ، به کارگيري بهينه قوه ي خلاقيت و
کنجکاوي براي يافتن دلايل موجود و مرتبط با زيستن و زندگي ، و در نتيجه
تکامل ، بخشي مهم از معنويت است. بدين سان ، رشد معنوي زماني آغاز مي شود
که کودک به دنبال دليل مي گردد و درباره پديده هاي پيرامون خود کنکاش و
پرسش مي کند : (چرا آسمان آبي است؟) ، ( چرا خورشيد نوراني است؟ ) ، (
پرنده چگونه پرواز مي کند؟ ) ، و از اين دست پرسش ها . سپس هم گام با رشد
شناختي و عقلاني ، پرسش هاي پيچيده تري شکل مي گيرد : ( چرا انسان به دنيا
مي آيد؟ ) ، ( چرا ما مي ميريم ؟ ) ، ( آيا پس از مرگ زندگي ادامه مي يابد ؟
) ، ( معناي مرگ و زندگي چيست؟ ) و مانند اين.يک
ديدگاه تلفيقي ، مي تواند همه اين نگرش هاي گوناگون را پوشش دهد با اين
همه ، پژوهش هاي فراواني نشان داده است که معنويت بنياد و پايه نهادهاي
مذهبي است و اصولاً معنويت حس پيوسته فرد در ارتباط با خود ، جهان ، ديگران
، و دنياي بالا است.هريس
و موران (1998) نيز بر آن اند که اين ويژگي پيوستگي و ارتباطي معنويت ،
معنايي بيش از خصوصي و فردي شدن دارد. به سخن ديگر ، معنويت حسي والا است
که شور و شوق گرايش و کنش انسان را براي عدالت خواهي و انصاف افزايش مي دهد
و همنوايي و پيوستگي اي با خود و جهان آفرينش پديد مي آورد (تسي ، 2003).بدين
سان ، معنويت را بايد با ديدي کل نگرانه به انسان و جهان پيرامون او
نگريست. اين مسئله نيازمند آن است که انسان با پيرامونش همچون يک کل بده و
بستان داشته باشد. از اين گذشته ، در ديدگاه هاي نو ، معنويت کيفيتي بنيادي
و فطري براي انسان بودن شمرده شده است. در اين راستا ، گروم (1998) ،
معنويت را مفهومي هستي شناسي مي داند که از آن انسان و تکامل بخش او
است. به سخن ديگر ، انسانيت انسان وابسته به وجود معنوي او است و بدين سان
مي توان گفت که معنويت ريشه هاي تکاملي و زيست شناختي دارد.(صمدی،1385)رفتار معنوی منجر به تعادل خوبی در زندگی می شود که می تواند از طریق علائم فیزیکی و روانی یک فرد دیده می شود.(امیدی و شفیعی،2012)فرمت ورد قابل ویرایشتعداد صفحات: 61فصل دوم مبانی نظری و پیشنه تحقیق جهت نوشتن فصل دوم پایان نامه ارشد و دکتریهمراه با رفرنس نویسی و پاورقی داخل متنمنابع فارسی کاملمنابع انگلیسی کامل

دانلود فایل

دانلود فایل مبانی نظری هوش معنوی

دانلود مبانی نظری هوش معنوی,مبانی نظری هوش معنوی,دانلود مبانی نظری ,هوش معنوی,هوش ,معنوی