مبانی نظری هوش هيجاني و فرهنگ سازماني يادگيرنده

مبانی نظری هوش هيجاني و فرهنگ سازماني يادگيرنده

مبانی-نظری-هوش-هيجاني-و-فرهنگ-سازماني-يادگيرندههوش عاطفي  مقدمه       
برخي از حوزه هاي حرفه اي روان شناسي بيش از حوزه هاي ديگر مورد توجه و
اقبال عمومي واقع گرديده اند. از جمله ي آنها حوزه ي هوش عاطفي1 را مي توان
نام برد. در سالهاي گذشته هوش عاطفي عنوان بسياري از كتاب ها و مجلات پر
فروش و مقاله هاي روزنامه هاي مشهور و پر خواننده در خارج از كشور را به
خود اختصاص داده و در مورد آن پژوهش هاي علمي گوناگوني صورت پذيرفته است.
درباره ي دلايل اين علاقه و جلب توجه، تبيين هاي گوناگوني به عمل آمده است.                                                              يكي از اساسي ترين مسائل زندگي مدرن امروزي، حل مسائل و مشكلات انساني است تا
فني، و از اين به بعد ما مجبوريم كه مشكلات انساني را بسيار بيشتر از
مشكلات فني مورد توجه قرار دهيم. هوش عاطفي مدعي است كه مي تواند حداقل
برخي از مشكلات زندگي بشر امروزي را كه در اصطلاح ((تعارف بين آن چه هست كه
انسان احساس مي كند و آن چه كه به آن فكر مي كند)) حل و فصل نمايد.  1- در متون فارسي براي واژه Emotion معادل عاطفه و هيجان آمده است. در اين پژوهشEmotional را عاطفي وEmotional Intelligence را هوش عاطفي ترجمه كرديم .مورفي1(2002)
نشان داد كه هوش هاي چند گانه اي براي موفقيت مديران مورد نياز است. اين
تحقيق ضمن بيان اين نكته كه هوش بر ساخته اي چند بعدي است و شامل انواع
مختلفي مي باشد در واقع هوش هاي چند گانه اي را براي رهبري معرفي كرده است .
تقسيم بندي آنها عبارت است از :·          هوش شفاهي/ منطقي كه با تست هاي (IQ) قابل سنجش است (هوش تحليلي).·         هوش عاطفي كه در ده سال گذشته به عنوان مهمترين عامل موفقيت مديران مطرح بوده است و با تست هاي(QE) سنجيده مي شود .·         هوش فرهنگي2 كه نشان دهنده توانايي افراد در مواجهه مؤثر با جنبه هاي فرهنگي محيط مي باشند و با تست هاي (QC) قابل سنجش است ( الون و هايگينز، 2005).      
مفهوم هوش عاطفي دربر گيرنده اين فرضيه است كه(( بسياري از افراد كه از
تحصيلات عالي برخوردار نمي باشند، ولي از هوش عاطفي بالايي برخوردارند،
زندگي شاد و موفقيت آميزي را تجربه مي نمايند)). يكي ديگر از دلايلي كه هوش
عاطفي مورد توجه قرار گرفته، اين است كه اين سازه، مفهوم كلاسيك و سنتي
هوش و روشهاي ارزيابي آنها را زير سؤال برده و در مورد سودمندي آنها اشكال
هاي جدي مطرح ساخته است. در نهايت بسياري از نويسندگان راجع به توانايي هاي
بالقوه هوش عاطفي و اثرات آن بر زندگي عاطفي و روزمره ي انسان قلم فرسايي
نموده اند كه به هر حال اين بحث ها سبب گرديده، اين باور قديمي كه ماهيت
انسان را در تعارض مداوم بين قلب و مغز مي داند، به چالش كشيده شود و در
مورد درستي آن شك و ابهام به وجود آيد.       علاوه
بر اين سبب گرديده تا مردم به اين باور برسند كه هوش عاطفي مي تواند سبب
افزايش ميزان سلامتي، رفاه و آسايش عمومي، ثروت، موفقيت، عشق و شادي گردد.
در مورد اين ادعاها، لازم است تا ارزيابي هاي دقيق و علمي صورت بگيرد تا
درستي و نادرستي آن ها مشخص گردد(مرادي،1384). 2-2- عاطفه3 :        در فرهنگ هاي لغت تعاريف گوناگون و متناقضي از عواطف وجود دارد.ريشه واژه عاطفه، كلمه لاتين (Moter) است
به معناي ((حركت و جنبش)) و تمايل به حركت و عمل را در هر يك از احساسات و
عواطف آدمي نشان مي دهد . عاطفه به احساس و افكار همراه آن به حالات روان
شناسي بيولوژيك و محدوده اي از تكانه ها بر مي گردد .         در
فرهنگ لغت آكسفورد معناي لغوي عاطفه چنين آمده است (( هر تحريك در ذهن،
احساس و حالت ذهني قدرتمند يا تهيج شده، عاطفه ناميده مي شود.))        نظريه
هاي متعددي در زمينه عاطفه مطرح است، كه هر يك با تاكيد و توجه بيشتر به
يكي از مؤلفه ها، آن را تعريف كرده و مورد بررسي قرار داده است. همچنين
تعداد عواطف شناخته شده با در نظر
گرفتن تركيبات گوناگون، تحولات و اختلافات جزئي ميان آنها، به صد نوع مي
رسد، عنوان برخي از گروه هاي اصلي از اين قرار است: ((خشم، ترس، شادماني،
عشق، شگفتي، نفرت، شرم))(گولمن،1995).  1- MoroPhi2- Cultural Intelligence                                                                                                                                                                          
                                                                                                                   3- Emotion         
تعريف ديگري كه از عواطف در فرهنگ لغت راندوم هاووس (1975،270) آمده،
عاطفه را نوعي حالت احساسي يا هيجاني مي داند كه خود آگاه و ارادي است و طي
آن حالت هايي چون شادي، غم، غصه، ترس، تنفر و … تجربه مي شوند و با حالت
هايي چون شناخت يا انگيزش و اراده تفاوت دارند (سياروچي1 و همكاران 1383).        تعدادي از نظريه پردازان، چندين هيجان مشابه را در مجموعه اي واحد جاي مي دهند، اما جملگي آنان بر اين مطلب اتفاق نظر ندارند. عنوان برخي از اين خانواده هاي اصلي و برخي از اعضاي آنها از اين قرار است:-
خشم : تهاجم، هتك حرمت، تنفر، غضب، اوقات تلخي، غيظ، آزردگي، پرخاش،
خصومت، اذيت، تند مزاجي، دشمني و شايد در بدترين حالت تنفر و خشونت آسيب
شناختي.-
اندوه : غصه، تاثر، دلتنگي، عبوسي، ماليخوليا، دلسوزي به حال خود، احساس
تنهايي، دلشكستگي، نااميدي و در سطح آسيب شناختي، افسردگي شديد.ترس
: اضطراب، بيم، ناآرامي، دلواپسي، بهت، نگراني، توهم، ملاحظه كاري، ترديد،
زود رنجي، ترسيدن، ترس ناگهاني(شوك)، وحشت، و از نظر آسيب شناسي رواني
هراس(فوبي) و وحشت زدگي.شادماني:
شادي، لذت، آسودگي، خرسندي، سعادت، شوق، تفريح، احساس غرور، لذت جسماني،
به هيجان آمدن، وجد، خوشنودي، رضايت، شنگولي، بالهوسي،از خود بيخود شدن و
در نهايت شيدايي.عشق: پذيرش، رفاقت، اعتماد، مهرباني، هم ريشگي، صميميت، پرستش، شيفتگي، مبهوت شدن.شگفتي: جا خوردن،حيرت، بهت، تعجب.نفرت: تحقير، اهانت، خوار شمردن، اكراه، بيزاري، بي رغيتي.شرم: احساس گناه، دستپاچگي، حسرت، احساس پشيماني، احساس پستي، افسوس، دلشكستگي و توبه (گولمن،1387). 2-3- هوش2-3-1- تعريف هوش هوش توانايي يادگيري و كاربرد مهارت هاي لازم براي سازگاري با نيازهاي فرهنگ و محيط است(ياسايي، 1384).هوش يعني تفكر منطقي، فعاليت هدفمند و برخورد كارا با محيط(براهني و همكاران، 1383). 2-3-2- نظریه سه ‌وجهی استرنبرگ       بر طبق نظریه سه‌وجهی استرنبرگ، هوش دارای سه شكل است: تحلیلی، ابتكاری و عملی. 
هوش تحلیلی شامل توانایی تحلیل، ‌قضاوت، ارزشیابی، مقایسه كردن امور
انتزاعی(ذهنی) می‌شود. هوش ابتكاری شامل توانایی خلاقیت، طراحی، نوآوری و
تخیل می‌شود و هوش عملی بر توانایی استفاده،‌ كاربرد، عمل كردن و در عمل
به‌كار گرفتن تكیه دارد. استرنبرگ، همچنین در تحقیقات خود به این نتیجه
رسید كه هوش بر سه گونه است:1- هوش كلامی: در این نوع هوش، فرد مطالب را به سرعت می‌خواند و می‌فهمد و در سخن‌گویی، واژگان بیشتر و دقیق‌تری به‌كار می‌برد. 2- هوش كاربردی: بدین ‌معنا كه فرد هوشمند همواره موقعیت‌ها را خوب بررسی می‌كند و مسائل را به نحو مطلوب و موفقیت‌آمیز حل می‌كند.3-
هوش اجتماعی: مردم را آن‌گونه كه هستند می‌پذیرد، پیش از سخن گفتن
می‌اندیشد و رفتار و كردارش همواره با سنجیدگی و ژرف‌نگری همراه است (اميديان، 1385)1-Ciarrichi2-3-3- نظريه هوش چندگانه گاردنر      در این قسمت به هشت نوع هوش مختلفی که گاردنر تعریف کرده است اشاره مي شود. 1-هوش تصویری – فضایی:( قدرت
تشخیص تصویری و فضایی ). کسانی که هوش تصویری-فضایی بالایی دارند در تجسّم
چیزها قوی هستند. این افراد معمولاً جهت‌یابی خوبی دارند و با نقشه‌ها،
نمودارها، عکس‌ها و تصاویر ویدیویی مشکلی ندارند. اين افراد از خواندن و
نوشتن ، تفسیر عکس، گراف و نمودار ، رسم، نقاشی و هنرهای تجسمی و درست کردن
پازل لذت مي برند. اينها مي توانند معمار، مهندس و هنرمند خوبي شوند. 2 – هوش کلامی – زبانی: کسانی
که هوش کلامی- زبانی بالایی دارند به خوبی می‌توانند از کلمات، به هنگام
نوشتن و حرف زدن، استفاده کنند. این افراد غالباً در نوشتن داستان، به خاطر
سپردن اطلاعات ، استفاده از شوخ‌طبعی به هنگام بیان داستان‌ها ، توضیح
دادن مسائل در مباحثه یا صحبت‌های متقاعد کننده مهارت دارند و ازخواندن و
نوشتن لذت مي برند. 3- هوش منطقی – ریاضی : کسانی
که هوش منطقی- ریاضی بالایی دارند در استدلال، شناسایی الگوها و تحلیل
منطقی مسائل قوی هستند. این افراد به تفکر درباره مفهوم اعداد، روابط
والگوها ، انجام آزمایش‌های علمی، انجام محاسبات پیچیده و تفکر درباره
ایده‌های انتزاعی علاقه‌مندند.4- هوش اندامی- جنبشی: (تحرک
فیزیکی، کنترل حرکات) کسانی که هوش اندامی- جنبشی بالایی دارند در
حرکت‌های بدنی، انجام عملیات و کنترل فیزیکی قوی هستند. این افراد در
هماهنگ سازی چشم و دست مهارت دارند و افراد چالاک وتردستی هستند.  مهارت در
ورزش و رقص ، لذت بردن از ساختن چیزها با دست ،‌ هماهنگی فیزیکی عالی و به
خاطر سپردن چیزها از طریق انجام دادن آن‌ها، به جای گوش کردن یا دیدن از
ديگر ويژگيهاي اين افراد است.5- هوش موسیقیایی: کسانی
که هوش موسیقیایی بالایی دارند در فکر کردن به الگوها، ریتم‌ها و صداها
قوی هستند. این افراد از موسیقی لذت می‌برند و معمولاً در نواختن سازهای
موسیقی و آهنگسازی مهارت دارند. لذت بردن از آوارخوانی و نواختن سازهای
موسیقی،‌ تشخیص آسان الگوها و نت‌های موسیقی و درک عمیق از ساختار، ریتم و
نت‌های موسیقی از ديگر ويژگيهاي اين افراد است.6- هوش میان فردی : کسانی
که هوش میان فردی بالایی دارند در تعامل با دیگران و درک آن‌ها قوی
هستند.این افراد در سنجش هیجانات، انگیزه‌ها، تمایلات و منظور کسانی که دور
و برشان هستند مهارت دارند.از ديگر خصوصيات اين افراد مي توان به مهارت در
برقراری ارتباط کلامی، مهارت در ارتباط غیرکلامی ، نگاه کردن به موقعیت‌ها
از زوایای مختلف ، ایجاد روابط مثبت با دیگران ، مهارت در فرو نشاندن
اختلافات در داخل گروه‌ها اشاره كرد.7- هوش درون فردی : (درون
نگری و خودآزمایی) ،‌ کسانی که هوش درون فردی بالایی دارند، آگاهی خوبی از
وضعیت هیجانی، احساسات و انگیزه‌های خود دارند. این افراد از خودآزمایی،
تخیل روزانه، کند و کاو کردن روابط خود با دیگران و برآورد توانائی‌های
فردی خود لذت می‌برند.چنين افرادي در تحلیل نقاط قوت و ضعف خود، خودآگاهی و
داشتن درک روشن از ریشه انگیزه‌ها و احساسات خود مهارت دارند.8- هوش طبیعت‌گرا : هوش
طبیعت‌گرا آخرین نوع هوشی است که گاردنر درنظریه خود به هفت نوع قبلی
افزوده و با مقاومت و مخالفت بیشتری نسبت به بقیه روبرو گردیده است. به
گفته گاردنر، کسانی که دارای هوش طبیعت‌گرای بالایی هستند، سازگاری بیشتری
با طبیعت دارند و معمولاً به پرورش، کشف محیط و یادگیری درباره موجودات
علاقه‌مندند. این افراد به سرعت از جزئی‌ترین تغییرات در محیط‌شان آگاه
می‌شوند. اين افراد علاقه‌مند به موضوعاتی از قبیل گیاه‌شناسی، زیست‌شناسی ،
 جانورشناسی ، باغبانی، کشف طبیعت، پیاده‌روی و چادر زدن در طبیعت هستند(گاردنر1، 1999).سوزان
مورفي2 (2002) معتقد است كه هوش مفهومي چند بعدي است . بعبارتي ديگر چند
نوع هوش داريم و براي رهبري كارامد و مؤثر همه ابعاد هوش ضروري است. اين
هوش هاي چند گانه عبارتند از:1- هوش شفاهي/ منطقي( هوش كاربردي)2- هوش فرهنگي3/ نشان دهنده توانايي افراد در مواجه ي مؤثر با جنبه هاي فرهنگي محيط مي باشد.3- هوش هيجاني كه در10 سال گذشته به عنوان مهمترين عامل موفقيت مديران مطرح بوده است.       (گرين و هيل4،2005) . 2-4- انواع هوش2-4-1- هوش مصنوعي5        هوش
مصنوعي را بايد عرصه پهناور تلاقي و ملاقات بسياري از دانش ها، علوم و
فنون قديم و جديد دانست.ريشه ها و ايده هاي اصلي آن را بايد در فلسفه،
زبانشناسي، رياضيات، روانشناسي، نورولوژي و فيزيولوژي نشان گرفت و شاخه ها،
فردها و كاربرد هاي گونه گونه و فراوان آن را در علوم رايانه، علوم
مهندسي، علوم زيست شناسي و پزشكي، علوم ارتباطات و زمينه هاي بسيار
ديگر.هدف هوش مصنوعي به طور كلي ساخت ماشيني است كه بتواند ((فكر)) كند.
اما براي دسته بندي و تعريف ماشين هاي متفكر، مي بايست به تعريف ((هوش))
پرداخت.همچنين به تعاريفي براي((آگاهي)) و ((درك)) نيازمنديم و در نهايت به
معياري براي سنجش هوش يك ماشين نيازمنديم. با وجودي كه برآورده سازي
نيازهاي صنايع نظامي، مهمترين عامل توسعه و رشد هوش مصنوعي بوده است، هم
اكنون از فرآورده هاي اين شاخه از علوم در صنايع پزشكي، رباتيك، پيش بيني
وضع هوا، نقشه برداري و شناسايي عوارض، تشخيص صدا، تشخيص گفتار و دست خط و
بازي ها و نرم افزار هاي رايانه اي استفاده مي شود. مباحث هوش مصنوعي پيش
از بوجود آمدن علوم الكترونيك،توسط فلاسفه و رياضيداناني نظير بول6كه اقدام
به ارائه قوانين و نظريه هايي در باب منطق نمودند، مطرح شده بود. در سال
1943با اختراع رايانه هاي الكترونيكي، هوش مصنوعي دانشمندان را به چالشي
بزرگ فرا خواند. به نظر مي رسيد، فناوري در نهايت قادر به شبيه سازي
رفتارهاي هوشمندانه خواهد بود. با وجود مخالفت گروهي از متفكرين با هوش
مصنوعي كه با ديده ترديد به كارآمدي آن مي نگريستند تنها پس از 4 دهه، شاهد
تولد ماشين هاي شطرنج باز و ديگر سامانه هاي هوشمند در صنايع گوناگون
هستيم. نام هوش مصنوعي در سال1965 ميلادي بعنوان يك دانش جديد ابداع گرديد.
البته فعاليت در زمينه اين علم از سال 1960 ميلادي شروع شده بود ولي تعريف
دقيقي كه مورد قبول همه دانشمندان اين علم باشد ارائه نشده است.فرمت ورد قابل ویرایشتعداد صفحات: 74فصل دوم مبانی نظری و پیشنه تحقیق جهت نوشتن فصل دوم پایان نامه ارشد و دکتریهمراه با رفرنس نویسی و پاورقی داخل متنپیشینه تحقیق کامل: خارجی و داخلیمنابع فارسی کاملمنابع انگلیسی کامل

دانلود فایل

دانلود فایل مبانی نظری هوش هيجاني و فرهنگ سازماني يادگيرنده

دانلود مبانی نظری ارتباط هوش هيجاني و فرهنگ سازماني يادگيرنده,مبانی نظری ارتباط هوش هيجاني و فرهنگ سازماني يادگيرنده,ارتباط هوش هيجاني و فرهنگ سازماني يادگيرنده,هوش هيجاني, فرهنگ سازماني يادگيرنده, فرهنگ سازماني